یا حبذا ز صنعت این چابك اوستاد / كین پیكر بدیع نوآیین بنا نهاد به نظر شما این بیت با چه چیزی همخوانی دارد؟ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1388/05/22
شعر ها و چیز ها ( حرف ت و جیم )
برای درک بهتر محتویات این مطلب حتما قسمت اول را مطالعه بفر مایید .
ترازو با جعبه رنگ و روغنی :
«عمل عبدالله فی سنه 1305 هـ .ق.»
ز الطاف پروردگار جهان |
سپهری در این جعبه كردم نهان |
چو صندوق عدل شهنشاه دین |
بود مخزن در و لعل ثمین |
كلیدش چه (چو) سیاره، قفلش نكو |
مه و مهر و میزان و شاهین در او |
ترازو با جعبه رنگ و روغنی گل و بوته:
به پا كنند چو میزان عدل در محشر |
هر آن كه راست به دل مهر حیدر صفدر |
چون نامه جرم ماه به هم پیچیدند |
بردند و به میزان عمل سنجیدند |
بیش از همه كس گناه ما بود ولی |
ما را به محبت علی بخشیدند |
تركش:
هر تیر كه از پنجه تقدیر رها گشت |
كی چاره آن تیر به تدبیر توان كرد |
تفنگ:
در ظاهر من نگه كنی چون میلم |
در روز مصاف صور اسرافیلم |
گر نیم نظر ز گوشه چشم كنی |
در بردن جان شریك عزراییلم |
و
یك میلم و صد ره از دور زنم |
هنگام صدا دم ز دم صور زنم |
در دست قضا آن قدر انداز منم |
كاندر شب تار دیده مور زنم |
و
در معركه این تفنگ فریاد رس است |
صید افكن و گرم خوی و آتش نفس است |
محتاج اشارتی است در كشتن خصم |
سویش نگهی ز گوشه چشم بس است |
و
این خوش قفا به گاه جدل اژدها دم است |
هنگام رزم قاتل هر ببر و ضیقم است |
غافل نشو به روز نبرد، كاین عدو گذار |
از راه كین كشنده سهراب و رستم است |
و
حذر كن ای عدو از من، كه آتش در دهن دارم |
ندارم باك از دشمن كه آهن پیرهن دارم |
مخالف كی تواند در برابر بار صف هیجا |
كه من از صولت «حاجی» دم لشگرشكن دارم |
و
ای برق شعله خیز رعد نهیب، عدو فكن |
ریزد به گاه جنگ و ستیز آتش از دهن |
چون غمزه بتان نكند تیر آن خطا |
گشته به روزگار مسمی به صف شكن |
و
این طرفه تفنگ ساختم از وجه حسن |
اژدر صفتی كه ریزد آتش ز دهن |
مانند عصا و ید بیضای كلیم |
لشگرشكن و عدو كش و صیدافكن |
حرف جیم
جام مسی كندهكاری شده:
آن كس كه به دست جام دارد |
سلطانی جم مدام دارد |
چون به دستم داد ساقی جام را |
برد صبر و طاقت و آرام را |
آتشی بر جان مشتاقان فتاد |
تا نمود آن چهره گلفام را |
جام برنجی كندهكاری شده:
ایام گل است و شادمانی |
ساقی بده آب زندگانی |
در سبزه خوشست جام باده |
با لاله رخان ارغوانی |
حیف است كه بگذرد به غفلت |
ایام شباب و نوجوانی |
از عمر همین توان شمردن |
یكدم كه به عیش بگذرانی |
جام مسی كندهكاری شده ـ «مشق كمترین محمد حكاك»:
نوش كن جام شراب یك منی |
تا بدان از بیخ دل، غم بركنی |
چون ز جام بیخودی رطلی كنی |
كی زنی در خویشتن لاف منی |
دل گشادهدار چون جام شراب |
سرگرفته چند چون خم دنی |
جام:
-ما در پیاله عكس رخ یار دیدهایم |
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما |
-گرت هواست كه چون جم به سر غیب رسی |
بیا و همدم جام جهان نما میباش |
-پیاله در كفنم بنه تا سحرگه حشر |
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز |
جعبه آرایش خاتم صدفكاری شده:
ای صنعت اسكندر، ای آینه زر |
ای عالم جان را رخ زیبای تو پیكر |
ای عرش دلآویز كه از جسم مصفا |
ظل ملك العرش، به صدر تو مصدر |
ای مطلع آن نور كه از نور خداییست |
خورشید ضمیرش ز ازل مطلع و مظهر |
ای خاور آن مهر فروزنده كه باشد |
بر خاك درش ناصیهسا، خسرو خاور |
ای معدن آن گوهر رخشنده كه باشد |
غارتگر دریا و در و معدن گوهر |
جعبه آرایش:
هفت پیرایه شد به روی بتان |
كه از آن باغ حسن سیراب است |
وسمه و سرم و نگار و خچك |
زرك و غازه و سفیداب است |
جعبه آرایش روغنی، مصور: عمل ابوالحسن افشار
- دلدار به من گفت: چرا غمگینی |
پابند كدام دلبر سیمینی؟ |
برجستم و آیینه به دستش دادم |
گفتم: كه در آیینه كرا میبینی؟ |
- از شبنم عشق خاك آدم گل شد |
صد فتنه شور در جهان حاصل شد |
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند |
یك قطره فرو چكید و نامش دل شد |
- ای روی تو مهر عالم آرای همه |
وصل تو شب و روز تمنای همه |
گر بادگران به از منی، وای به من |
گر با همه كسی همچو منی، وای همه |
- زان سو همه طعنه رقیب پرگوست |
زین سو همه تیغ ناز بیمهری اوست |
حاصل به جهان عشق، كان عرصه ماست |
گه كشته دشمنیم و گه كشته دوست |
ادامه دارد...
یحیی ذکاء